دوکلمه حرف حساب

دوکلمه حرف حساب

در مورد شیعه وسنی اخبار واطلاعات مباحث کلامی طرح شبهات وپاسخ انها
دوکلمه حرف حساب

دوکلمه حرف حساب

در مورد شیعه وسنی اخبار واطلاعات مباحث کلامی طرح شبهات وپاسخ انها

آیا روایت اهل سنت از امیر مؤمنان علیه السلام در وجوب خراب کردن سنگ قبرها ، صحت دارد ؟

سؤال کننده : هادی جلیل نژاد

 

برادران عزیزم در موسسه ولی عصر ببخشید که مدام مزاحم وقت ارزشمندتان می شوم بنده در یک باری که به یکی از سایت‌های اهل سنت سری زدم روایات بسیاری را در مخالفت و معارضت با سیره و گفتارواقعی امام علی (ع) از دیدگاه ما شیعیان یافتم اگر اجازه دهید هر بارنکاتی را که برایم مبهم و مجهول است برایتان بفرستم تا با استفاده از پاسخ های مستند ومحکم شما ، جواب دروغ پراکنی شان را در سایت خودشان بدهم.

 

آیا روایت اهل سنت از امیر مؤمنان علیه السلام در وجوب خراب کردن سنگ قبرها ، صحت دارد ؟

سؤال کننده : هادی جلیل نژاد

 

برادران عزیزم در موسسه ولی عصر ببخشید که مدام مزاحم وقت ارزشمندتان می شوم بنده در یک باری که به یکی از سایت‌های اهل سنت سری زدم روایات بسیاری را در مخالفت و معارضت با سیره و گفتارواقعی امام علی (ع) از دیدگاه ما شیعیان یافتم اگر اجازه دهید هر بارنکاتی را که برایم مبهم و مجهول است برایتان بفرستم تا با استفاده از پاسخ های مستند ومحکم شما ، جواب دروغ پراکنی شان را در سایت خودشان بدهم.

 

در ابتدا باید گفت که این روایت فقط در کتب اهل سنت آمده است و به همین جهت برای شیعه حجت نمی باشد ؛ اما برای اینکه به خود اهل سنت نیز پاسخ گفته باشیم در مورد این روایت ومطالبی که به آن مربوط می شود پاسخی خواهیم نوشت :

 

اصل روایت :

 

اهل سنت در این زمینه دو روایت با مضمون های مشابه از امیر مومنان روایت می کنند :

 

روایت اول :

 

«حدّثنا یحیى بن یحیى وأبو بکر بن أبی شیبة وزهیر بن حرب ، قال یحیى: أخبرنا وقال الآخران: حدّثنا وکیع ، عن سفیان ، عن حبیب ابن أبی ثابت ، عن أبی وائل ، عن أبی الهیّاج الأسدی ، قال: قال لی علی(علیه السلام) : ألا أبعثک على ما بعثنی علیه رسول الله(صلى الله علیه وآله) لا تدَع تمثالا إلاّ طمسته ، ولا قبراً مشرفاً إلاّ سوّیته»

 

صحیح مسلم ج2/ص666 رقم 969 باب الامر بتسویة القبر

 

سنن أبی داود ج3/ص215 رقم 3218 باب فی تسویة القبر

 

سنن النسائی الکبرى ج1/ص653 رقم 2158باب تسویة القبور إذا رفعت

 

سنن النسائی (المجتبى) ج4/ص88 رقم 2031 باب تسویة القبور إذا رفعت

 

 سنن الترمذی ج3/ص366 رقم 1049باب ما جاء فی تسویة القبور

 

مسند امام احمد بن حنبل: ج 1 ص 87 (مسند علی بن ابی طالب)

 

ابو هیاج اسدی می گوید : امیر مومنان به من فرمودند : آیا تو را به همان کاری که رسول خدا من را به آن مامور فرمودند ، نفرستم ؟ هیچ تصویری را باقی مگذار مگر آن که آن را پوشانده باشی ، و هیچ قبری را باقی مگذار مگر آن که آن را هموار کرده باشی .

 

اشکال سندی :

 

درست است که این روایت در بیشتر صحاح سته و مسند احمد آمده است ، اما در این روایت کسانی هستند که متخصصین بحث رجال ، از اهل سنت ، ایشان را تضعیف کرده اند :

 

وکیع بن جراح رواسی 

 

او غلط های بسیار داشت و در پانصد حدیث اشتباه کرده بود :

 

عبد الله بن احمد از پدرش نقل می کند که گفت :

 

ابن مهدی أکثر تصحیفا من وکیع ووکیع أکثر خطأ منه وقال فی موضع آخر أخطأ وکیع فی خمسمائة حدیث

 

تهذیب التهذیب ج11/ص110 و  تهذیب الکمال ج30/ص471 و تاریخ بغداد ج13/ص507 و العلل ومعرفة الرجال ج1/ص394 و سیر أعلام النبلاء ج9/ص155

 

ابن مهدی در نوشتن از وکیع بیشتر اشتباه می کرد و وکیع از او بیشتر ( در خود روایت ) اشتباه می کرد ؛ و در جایی دیگر نیز گفته است که وکیع در 500 روایت اشتباه کرده است .

 

از ابن مدینی نیز نقل شده است که گفت :

 

قال ابن المدینی کان وکیع یلحن ولو حدثت بألفاظه لکانت عجبا کان یقول حدثنا الشعبی عن عائشة

 

میزان الاعتدال فی نقد الرجال ج7/ص127

 

تهذیب التهذیب ج11/ص114

 

تاریخ مدینة دمشق ج63/ص99

 

تاریخ الإسلام ج13/ص444

 

سیر أعلام النبلاء ج9/ص154

 

از ابن مدینی روایت شده است که گفت : وکیع اشتباه سخن می گفت ؛ و اگر خود الفاظ روایت را می گفت نیکو بود ؛ می گفت شعبی از عائشه برای من روایت کرده است !!!( با اینکه چنین چیزی ممکن نیست )

 

نقل به معنی می کرد و الفاظ را تغییر می داد :

 

از ابی نصر مروزی نیز نقل شده است که گفت :

 

کان یحدث بآخره من حفظه فیغیر ألفاظ الحدیث کأنه کان یحدث بالمعنى ولم یکن من أهل اللسان

 

تهذیب التهذیب ج11/ص114

 

او در اواخر ( دوره نقل روایتش ) از حفظ روایت می کرد ؛ پس الفاظ حدیث را تغییر می داد ؛ انگار که نقل به معنی می کند و از اهل زبان نبود ( کلمات را تغییر می داد )

 

به سلف جسارت کرده شراب می خورد و به باطل فتوی می داد :

 

و از احمد بن حنبل نقل شده است که در مورد او گفت :

 

وسئل أحمد بن حنبل إذا اختلف وکیع وعبد الرحمن بن مهدی بقول من نأخذ؟   فقال عبد الرحمن یوافق أکثر و خاصة فی سفیان و عبد الرحمن یسلم منه السلف ویجتنب شرب المسکر و کان لا یرى أن تزرع أرض الفرات.

 

قال ابن المدینی فی التهذیب وکیع کان فیه تشیع قلیل  قال حنبل سمعت ابن معین یقول : رأیت عند مروان ابن معاویة لوحا فیه أسماء شیوخ : فلان رافضی ، وفلان کذا ، ووکیع رافضی.

 

فقلت له وکیع خیر منک قال منی قلت نعم فما قال لی شیئا ولو قال شیئا لوثب علیه أصحاب الحدیث

 

سیر أعلام النبلاء، ج 9، ص 154. میزان الاعتدال فی نقد الرجال ج7/ص127

 

از احمد بن حنبل در مورد وکیع و عبد الرحمن بن مهدی سوال شد ؛ که اگر این دو با هم اختلاف داشتند کلام چه کسی را قبول کنیم ؟ پس پاسخ داد : عبد الرحمن بیشتر کلام درست می گوید و مخصوصا در مورد روایات سفیان ؛ و عبد الرحمن در مورد سلف بد نمی گوید و از نوشیدن مسکرات پرهیز می کند و کشاورزی در آب فرات را جایز نمی داند ( اما وکیع خیر ) ؛ ابن مدینی در تهذیب گفته است : او کمی شیعه گری داشت ( به سلف جسارت می کرد ) ابن حنبل می گوید از ابن معین شنیدم که می گفت : در نزد مروان بن معاویه کتابی دیدم که در آن نوشته بود فلانی ( وکیع ) رافضی است ( به سلف جسارت می کند ) ، پس به او گفتم : وکیع از تو بهتر است ؛ گفت : از من بهتر است ؟ گفتم آری

 

اما پاسخم را نداد ، و اگر چیزی می گفت اصحاب حدیث بر وی پریده و او را می زدند .

 

موارد دیگری از شراب  خوردن وی  :

 

خطیب بغدادی از وی نقل می کند که شراب  می خورد :

 

وکان یفطر على نحو عشرة أرطال من الطعام ثم یقدم له قربة فیها نحو من عشرة أرطال نبیذ فیشرب منها ما طاب له على طعامه ثم یجعلها بین یدیه ویقوم فیصلی ورده من اللیل وکلما صلى رکعتین أو أکثر من شفع أو وتر شرب منها حتى ینفذها ثم ینام

 

قرأت على التنوخی عن أبی الحسن احمد بن یوسف بن یعقوب بن إسحاق بن البهلول الأنباری قال حدثنی أبی قال حدثنی جدی إسحاق بن البهلول قال قدم علینا وکیع بن الجراح فنزل فی المسجد على الفرات فکنت أصیر إلیه لاستماع الحدیث منه فطلب منی نبیذا فجئته بمخیسة لیلا فأقبلت أقرأ علیه الحدیث وهو یشرب فلما نفذ ما کنت جئته به أطفأ السراج فقلت له ما هذا فقال لو زدتنا لزدناک .

 

أخبرنا بن الفضل أخبرنا دعلج أخبرنا احمد بن علی الأبار حدثنا محمد بن یحیى قال قال نعیم بن حماد تعشینا عند وکیع أو قال تغدینا فقال أی شیء تریدون أجیئکم به نبیذ الشیوخ أو نبیذ الفتیان قال قلت تتکلم بهذا قال هو عندی أحل من ماء الفرات.

 

تاریخ بغداد ج13/ص502

 

او ده رطل (حدود پانزده کیلو) غذا می خورد و سپس برای او مشکی می آوردند که در آن 15 کیلو شراب بود ؛ پس از آن مقداری که دوست داشت می نوشید ؛ و سپس آن را جلوی خویش قرار داده ایستاده نماز می خواند !!! هر زمان که دو رکعت می خواند یا بیشتر یا یک رکعت ، دوباره از آن می نوشید تا اینکه مشک را خالی می کرد !!! سپس می خوابید ...

 

 وکیع به نزد ما آمده پس در مسجدی در کنار فرات جای گرفت ؛ من برای شنیدن روایت به نزد او می رفتم ؛ پس از من شراب خواست ؛ پس برای او شب هنگام شراب بردم و به او روی کرده روایت خواندم و او می نوشید ؛ وقتی که آنچه برای او آورده بودم تمام شد چراغ را خاموش کرده و گفت بس است !!! گفتم : برای چه ؟ پاسخ داد : اگر تو بیشتر می آوردی ما هم بیشتر با تو روایت کار می کردیم!!!

 

...از نعیم روایت شده است که گفت : شام یا نهار را نزد وکیع خوردیم  ؛ پس گفت : چه چیزی برای شما بیاورم ؟ شراب پیرمردان را ( شرابی سبک ) و یا شراب جوانان را ( سنگین ) !!! گفتم : از شراب سخن می گویی؟ پاسخ داد : شراب نزد من از آب فرات گوارا تر است !!!

 

این شخص با چنین وضعیتی چون یکی از مراجع اصلی در بحث روایت به شمار می رود و روایات بسیاری در فضائل صحابه و احکام ( طبق نظر اهل سنت ) دارد ، به همین جهت اشکالات او را به حساب نمی آورند و او را جزو مشایخ می دانند .

 

سفیان ثوری:

 

او تدلیس می نمود :

 

ذهبی در مورد او می گوید :

 

کان یدلس عن الضعفاء

 

میزان الاعتدال ج3ص 245 سفیان بن سعید

 

او از راویان ضعیف تدلیس می نمود ( نام ایشان را از سند حذف می کرد و سند را به صورتی بیان می نمود که مورد قبول باشد )

 

از ابن مبارک نقل شده است که گفت :

 

 حدث سفیان بحدیث ، فجئتُهُ وهو یدلسه ، فلما رآنی إستحیى ، وقال: نرویه عنک

 

تهذیب التهذیب ج4/ص101 شماره 199 سفیان بن سعید بن مسروق الثوری .

 

به سفیان روایتی را گفتم ؛ پس به نزد او آمدم در حالی که در سند این روایت تدلیس کرده ( و آن را برای مردم از خودش و بدون ذکر من نقل می کرد تا چنین بیان کند که خود از راوی بزرگی روایت شنیده است ) ؛ وقتی که من را دید خجالت کشید و گفت : ( از این به بعد ) از تو روایت خواهم کرد .

 

و از یحیی بن معین نقل شده است که گفت :

 

 جَهد الثوری أن یدلسَ علیَّ رجلا ضعیفاً فما أمکنه

 

تهذیب التهذیب ج11/ص192 رقم 359 یحیى بن سعید بن فروخ القطان

 

ثوری می خواست که روایتی را برای من از شخص ضعیفی روایت کرده و در آن تدلیس کند اما نتوانست ( و من فهمیدم )

 

و نیز از یحیی نقل شده است که گفت :

 

لم یکن أحد أعلم بحدیث أبی إسحاق من الثوری وکان یدلس

 

الجرح والتعدیل ج4/ص225  رقم 972 سفیان بن سعید بن مسروق الثوری 

 

کسی به اندازه ثوری در مورد حدیث ابی اسحاق آگاهی نداشت اما او تدلیس می کرد .

 

حبیب بن أبی ثابت:

 

مدلس بود :

 

ابن حبان در مورد او گفته است :

 

 کان مدلساً

 

تهذیب التهذیب 2: 156 رقم 323حبیب بن أبی ثابت ، تقریب التهذیب ص150 رقم 1084 حبیب بن أبی ثابت

 

او مدلس بود .

 

ابن خزیمه نیز در مورد او همین سخن را می گوید :

 

تهذیب التهذیب ج2 ص156رقم 323حبیب بن أبی ثابت

 

روایاتی دارد که نباید از آن ها پیروی کرد :

 

عقیلی در مورد او می گوید :

 

وله عن عطاء أحادیث لا یتابع علیها

 

تهذیب التهذیب ج2 ص156رقم 323حبیب بن أبی ثابت

 

 او از عطاء روایاتی دارد که نمی توان آن ها را پذیرفت .

 

قطان  نیز در مورد او می گوید :

 

له غیر حدیث عن عطاء لا یتابع علیه ولیست بمحفوظة

 

همان

 

او روایاتی چند از عطاء دارد اما این روایات را نمی توان پذیرفت و در کتب ما موجود نیست .

 

بزرگان از روایت از او چشم پوشی کرده اند :

 

عقیلی در مورد او می گوید :

 

 غَمَزهُ ابن عون

 

همان

 

ابن عون از او چشم فرو بسته است .

 

حکم تدلیس در نظر علمای اهل سنت :

 

چون در این سند دو نفر از راویان مدلس بودند ، بد نیست حکم تدلیس را از نظر اهل سنت بدانیم :

 

عن الشافعی، قال: «قال شعبة بن الحجاج: التدلیس أخو الکذب... وقال غُنْدَر: سمعت شعبة یقول: التدلیس فی الحدیث أشد من الزنا، ولأن أسقط من السماء أحب إلی من أن أدلس... المعافى یقول: سمعت شعبة یقول: لأن أزنی أحب إلیّ من أن أدلّس» و...

 

 الکفایة فی علم الروایة خطیب بغدادی : ص‏395، دار الکتاب العربی بیروت.

 

از امام شافعی روایت شده است که شعبة بن حجاج می گفت : تدلیس برادر دروغ است ؛ و غندر نیز گفته است : تدلیس در روایت از زنا بدتر است ؛ و اگر از آسمان به زمین بیفتم ، برای من راحت تر است از اینکه تدلیس کنم ؛ معافی می گوید : از شعبة شنیدم که می گفت : اگر زنا کنم برای من از تدلیس کردن دوست داشتنی تر است ...

 

حال اهل سنت ، چنین روایتی را در صحاح خویش آورده و به اسم اینکه این روایت در صحاح آمده است ، مردم را مجبور به تخریب سنگ قبرها می نمایند و شیعه را به اصطلاح تخطئه می کنند .

 

أبو وائل تنها راوی این روایت:

 

او شفیق بن سلمة است که از دشمنان امیر مومنان بوده و جزو نواصب به شمار می رود . اهل سنت در حالی این روایت را از او به نقل از امیر مومنان می پذیرند که رسول خدا فرموده اند : 

 

یا علی لایحبک إلاّ مؤمن ، ولا یبغضک إلاّ منافق

 

مجمع الزوائد 9: 133 .باب منه جامع فیمن یحبه ومن یبغضه

 

ای علی هیچ کس تو را دوست نمی دارد  مگر اینکه مومن است و هیچ کس جز منافقین تو را دشمن نمی دارد .

 

او عثمانی بود :

 

ابن ابی الحدید در مورد او می گوید :

 

کان عثمانیاً یقع فی علی (علیه السلام) 

 

شرح نهج البلاغة  ج 4ص 99 فصل فی ذکر المنحرفین عن علی

 

او عثمانی بود ( کسانی که امیر مومنان را مسئول کشتن عثمان دانسته به حضرت جسارت می کردند ) و به علی جسارت می نمود .

 

می گفت علی سبب بروز فاجعه شده است !!!

 

عن المدائنی عن شعبة،  عن حصین قلت لأبی  وائل: أعلی أفضل أم عثمان؟ قال:  علی إلى أن أحدث، فأمّا الآن فعثمان.

 

 أنساب الأشراف ج 6 ص 102

 

از شعبه روایت شده است که حصین گفته است : به ابو وائل گفتم علی برتر است یا عثمان؟ گفت علی برتر بود تا زمانی که سبب بروز فجایع شد ؛ اما الان عثمان برتر است .

 

خلفای اسلام یا دین ندارند یا عقل :

 

عن الأعمش،  قال لى أبو وائل: یا سلیمان، ما فی أمرائنا هؤلاء واحدة من اثنتین، ما فیهم تقوى أهل لاسلام، ولا عقول أهل الجاهلیة.

 

سیر أعلام النبلاء: 164/4، تاریخ الإسلام: 86/6، تهذیب الکمال: 553/12.

 

اعمش می گوید : ابو وائل به من گفت : ای سلیمان ؛ در بین حاکمان ما یکی از دو چیز موجود نیست : یا تقوای مسلمانان و یا عقل مردمان جاهلی !!!

 

از حجاج دفاع می کرد !!!

 

قال ابن الزبرقان کنت عند أبی وائل فجعلت أسب الحجاج وأذکر مساویه ، فقال : لا تسبه وما یدریک لعله قال : اللهم اغفر لی فغفر له!!!

 

حلیة الأولیاء ج 4 ص 102

 

ابن برقان می گوید : در نزد ابو وائل بودیم ؛ پس به حجاج ( بن یوسف ثقفی یکی از معروفترین دشمنان اهل بیت و نواصب ) فحش دادم و بدی های او را باز گو نمودم ؛ پس ابو وائل به من گفت : مبادا به او جسارت کنی ، شاید گفته باشد خدایا من را ببخش و خدا نیز او را بخشیده باشد !!!

 

مسئول بیت المال ابن زیاد بود :

 

وکان عامل ابن زیاد لبیت المال.

 

 سیر أعلام النبلاء:  ج 4ص 166

 

او کارگزار ابن زیاد در بیت المال بود .

 

شراب می نوشید و لباس معصفر بر تن می کرد :

 

کان یشرب الجرّ - أی نبیذ الجر ویلبس المعصفر لا یرى بذلک بأساً.

 

المعارف ص 255.

 

او شراب جر می نوشید و لباس معصفر بر تن می کرد و این کار را جایز می دانست !!

 

این در حالی است که مسلم در صحیح خویش از علی بن ابی طالب روایت می کند که فرمود :

 

  نهانی رسول اللّه (ص) عن التختم بالذهب... وعن لباس المعصفر.

 

 صحیح مسلم: 144/6، ح 5331، کتاب الّلباس (والزینة)، باب النَّهْىِ عَنْ لُبْسِ الرَّجُلِ الثَّوْبَ الْمُعَصْفَرَ.

 

رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم من را از انگشتر طلا به دست کردن و از ... پوشیدن لباس معصفر نهی کردند .

 

اما این روایت جدا از اشکال سندی اشکال دلالی نیز دارد که به آن می پردازیم :

 

اشکال دلالی روایت :

 

الف) این روایت شاذ است :

 

این مضمون را تنها ابو الهیاج ( حیان بن حصین ) نقل کرده است و سیوطی در شرح نسائی می گوید :

 

 لیس لأبی الهیّاج فی الکتب إلاّ هذا الحدیث الواحد .

 

ابو الهیاج در کتاب های روایی غیر از این یک روایت ندارد !!!

 

شرح سنن السنائی‏ج.. ص 286. حاشیة السندى علی النسائی: 88/4.

 

ب) این دستور امیر مومنان چه زمانی صادر شده است ؟

 

از ظاهر سخنان ابی الهیاج چنین به نظر می آید که ماجرای تسویه قبور برای زمان خلافت امیر مومنان بوده است ؛ که اگر چنین باشد ، دو حالت برای این روایت متصور است :

 

الف ) این قبور ، مربوط به کفاری بوده است که در زمان خلافت امیر مومنان و گسترش کشور اسلامی ، مسلمانان به آنجا رسیده بودند ؛ که در این صورت ربطی به قبور مسلمانان ندارد .

 

ب) این قبور مربوط به مسلمانان است : که این فرض طعنه بر خلفای گذشته به حساب می آید . زیرا باید چنین گفت که خلفای قبل ، دستور به چنین کاری نداده و مسلمانان تا زمان امیر مومنان بر روی قبور خویش ساختمان می ساختند ؛ که این طعنه به خلفای سابق به حساب آمده و اهل سنت آن را نمی پذیرند .

 

ج ) این روایت می گوید قبر را به صورت کوهان شتر در نیاورید ، یعنی درست مخالف روش اهل سنت :

 

همانطور که در کتاب قاموس اللغة آمده است عرب به بلندی و نیز به کوهان شتر می گویند شرف ؛

 

القاموس 3: 162 . مادة شرف

 

 بنا بر این «شرف» ، هم شامل هر گونه بلندی می شود و هم شامل چیز هایی که شبیه کوهان شتر باشد ؛ اما کلمه « سویته » که در روایت آمده است قرینه بر معنای دوم است ؛ زیرا اگر مقصود تخریب کردن باشد ، باید در روایت می فرمودند «قبرا مشرفا الا خربته» اما فرموده اند «سویته» یعنی هموار کردم ؛ به عنوان مثال اگر کسی بگوید من راه را هموار کردم ، به معنی خراب کردن راه و از بین بردن آن نیست ؛ بلکه به معنی بر طرف کردن پستی ها و بلندی های راه است .

 

 و به عبارت دیگر در این روایت سه احتمال موجود است :

 

1 ـ مقصود خراب کردن ساختمان های روی قبور باشد .

 

2 ـ مقصود خراب کردن سنگ قبر ها و یکسان ساختن آن با زمین باشد

 

3 ـ مقصود صاف کردن سطح قبر و از بین بردن حالت کوهانی روی آن باشد .

 

احتمال اول بر خلاف سیره صحابه و عموم مسلمانان است ؛ زیرا ایشان نه تنها ساختمان های روی قبور را خراب نکردند ، بلکه بر روی قبور بسیاری از جمله قبر رسول خدا و ... ساختمان ساختند .

 

احتمال دوم نیز قطعا باطل است ؛ زیرا اجماع شیعه و سنی بر آن است که مستحب است قبر به اندازه یک وجب از زمین بالاتر باشد .

 

بنا بر این تنها احتمال سوم باقی می ماند که بر ضد نظر مشهوراهل سنت است .

 

و عده ای از علمای اهل سنت نیز به چنین مضمونی تصریح کرده اند :

 

نووی نظر شیعه را تایید می کند :

 

وی می گوید :

 

إن السنّة أن القبر لا یرفع عن الأرض رفعاً کثیراً ، ولا یُسّنم بل یرفع نحو شبر ویسطح .

 

المجموع للنووی ج 1 ص 229و 5ص295

 

شرح النووی على صحیح مسلم ج7/ص36

 

تحفة الأحوذی ج4/ص130 باب ما جاء فی تسویة القبر

 

مستحب آن است که قبر از زمین بیش از یک وجب بالا نیاید و به صورت کوهان شتر نباشد ، بلکه سطح آن صاف باشد و یک وجب از زمین بالا بیاید .

 

و نیز می گوید :

 

ظاهر المذهب أن التسطیح أفضل.

 

آنچه از مذهب به دست می آید آن است که صاف بودن سطح قبر بهتر است ( از کوهانی بودن )

 

قسطلانی نظر شیعه را تایید می کند :

 

وی درابتدا می گوید :

 

السنّة فی القبر تسطیحه وانه لایجوز ترک هذه السنّة لمجرّد أنها صارت شعاراً للروافض ، وانه لا منافاة بین التسطیح وحدیث أبی هیّاج ... لأنّه لم یُرد تسویته بالأرض وانّما أراد تسطیحه جمعاً بین الأخبار

 

إرشاد الساری ج2ص 468  

 

مستحب در مورد قبور آن است که سطحش صاف باشد ؛ و جایز نیست این مستحب را به این علت که علامت روافض ( شیعیان ) شده است ترک کنیم !!! و منافاتی بین صاف بودن سطح قبر و روایت ابی هیاج نیست ... زیرا مقصود حضرت صاف کردن قبر با زمین نیست ، بلکه مقصود صاف کردن روی آن است ؛ و این با جمع بین اخبار به دست می آید .

 

در مورد سیره صحابه و تابعین نیز در مورد بنای قبور و یا تجدید ساختمان آن ها بر خلاف این روایت ، مدارک مستدل بسیار در کتب اهل سنت موجود است که ان شاء الله در بحثی جدا گانه به آن ها خواهیم پرداخت .

 

روایت دوم :

 

حَدَّثَنَا مُعَاوِیَةُ ( بن عمرو) حَدَّثَنَا أَبُو إِسْحَاقَ عَنْ شُعْبَةَ عَنِ الْحَکَمِ عَنِ أَبِی مُحَمَّدٍ الْهُذَلِیِّ عَنْ عَلِیٍّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ

 

کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی جَنَازَةٍ فَقَالَ أَیُّکُمْ یَنْطَلِقُ إِلَى الْمَدِینَةِ فَلَا یَدَعُ بِهَا وَثَنًا إِلَّا کَسَرَهُ وَلَا قَبْرًا إِلَّا سَوَّاهُ وَلَا صُورَةً إِلَّا لَطَّخَهَا فَقَالَ رَجُلٌ أَنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ فَانْطَلَقَ فَهَابَ أَهْلَ الْمَدِینَةِ فَرَجَعَ فَقَالَ عَلِیٌّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ أَنَا أَنْطَلِقُ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ فَانْطَلِقْ فَانْطَلَقَ ثُمَّ رَجَعَ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ لَمْ أَدَعْ بِهَا وَثَنًا إِلَّا کَسَرْتُهُ وَلَا قَبْرًا إِلَّا سَوَّیْتُهُ وَلَا صُورَةً إِلَّا لَطَّخْتُهَا

 

 ثم قال رسول الله  صلى الله علیه وسلم  من عاد لصنعة شیء من هذا فقد کفر بما أنزل على محمد  صلى الله علیه وسلم 

 

مسند أحمد: ج1 ص 87 ش 622 ومسند الطیالسی: 16 ، الحدیث : 96 ، 155، کنز العمال: 136/4.

 

رسول خدا در تشییع جنازه ای بودند ؛ پس فرمودند : کدام یک از شما به این شهر می رود تا در آن هیچ بتی نگذارد مگر آنکه آن را بشکند ؛ و هیچ قبری باقی نگذارد ، مگر آنکه آن را هموار سازد ؛ و هیچ تصویری باقی نگذارد ، مگر آنکه آن را آلوده کند ( بپوشاند) ؛ پس شخصی گفت من چنین خواهم کرد ؛ پس به راه افتاد اما از مردمان شهر ترسید ؛ پس علی بن ابی طالب گفت من می روم ای رسول خدا ؛ پس به راه افتاد و سپس باز گشت و گفت : ای رسول خدا ؛ هیچ بتی را در آن برجا نگذاشتم مگر آنکه آن را شکستم ؛ و هیچ قبری نبود مگر آنکه آن را هموار ساختم ؛ و هیچ تصویری نبود مگر آنکه آن را آلوده کردم ( پوشاندم) .

 

سپس رسول خدا فرمودند : هرکس که دوباره یکی از این ها را بسازد ، پس به آنچه بر محمد صلی الله علیه وآله وسلم نازل شده ،  کافر شده است .

 

پاسخ روایت دوم :

 

این روایت همان روایتی است که در سایت اشاره شده در سوال آمده است ؛ اما احتیاج به تضعیف ندارد ؛ زیرا خود اهل سنت آن را تضعیف کرده اند :

 

در ذیل همین روایت در مسند احمد با پاورقی شعیب الأرنوط آمده است :

 

تعلیق شعیب الأرنؤوط : إسناده ضعیف

 

مسند احمد ج 1 ص 87 ش 657

 

نظر شعیب الارنؤوط : سند این روایت ضعیف است .

 

البانی نیز از مشهورترین علمای وهابی ، این روایت را در دو کتاب خویش منکر شمرده و آن را جزو روایت ضعیف ذکر می کند :

 

ضعیف الترغیب و الترهیب ج 2 ص 148 شماره 1795

 

غایة المرام ج 1 ص 112 ش 144

 

جدای از اشکالات دلالی که در این روایت ، مانند روایت قبل موجود است .

 

موفق باشید

 

گروه پاسخ به شبهات

 

مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد